خاطرات وداستان های بیادگار مانده از مردم روستا و وسايل مورد استفاده آنان در گذشته

در این بخش سایت سعی بر این است که خاطرات و داستانهای بجا مانده از مردم روستا در گذشته که سینه به سینه نقل شده برای آشنایی هرچه بیشتر با ادبیات روستا وهمچنین افکار مردم درگذشته پرداخته شود این داستانها معمولا بر اساس واقعیت شکل می گرفته که حتی بعنوان ضرب المثل بین اهالی روستا  رایج می شده است

تصویر نمای داخلی یکی از قلعه های اسفرجان  معروف به قلعه آمیرزا جون راندشان می دهد که روزگاری حدود50خانواده در داخل آن زندگی می کرده ان

 در گدشته وحدود 60سال پیش  شخصی معروف به احمد اصفهانی که در روستا دکان پارچه فروشی داشته است واز اصفهان به روستا امده بود ومرد با سوادی بوده است در ان زمان که رادیو وتلویزیون وجود نداشت و مردم برای سرگرمی شبهای طولانی زمستان به کتاب خواندن وقصه وداستان گفتن می پرداختند وچون یشتر افراد بیسواد بودند از افرادی مانند شخص مذکور برای خواندن کتاب و شاهنامه خوانی وکتابهای داستانی مانند امیر ارسلان نامدار وفلک ناز و حسین کرد شبستری استفاده می کردند که با دعوت  این اشخاص به خانه ها وتدارک شام وشب چره و آجیل از انان پذیرایی می کردند از جمله دیگر این اشخاص شخصی به نام کربلایی حسن که از روستای ولندان ساکن اسفرجان شده بود که در نقالی شاهنامه بسیار تبحر داشت یکی دیگر شخصی بنام علی آقا که از روستای رامشه به اسفرجان مهاجرت کرده بود وکار اصلی او سنگ تراشی بود که صدای بسیار خوشی داشت و دوبیتی های زیادی از فایز و باباطاهر به خاطر داشت  که تنها سنگ تراش روستا بود که کلیه سنگ قبرهای مردگان را او آماده می کرد که با قلم وچکش  نوشته های روی سنگ قبر را بطرز زیبایی با نقش ونگار در می آورد وهمچنین هاون های سنگی بسیار بزرگ را که به اصطلاح محلی به آن یانه می گویند  می تراشید که امروزه در هر خانه ای قدیمی نمونه ای از آن یافت می شود  اوراهم  برای خواندن به منازل دعوت می کردند چند نفر دیگر که در نواختن نی بسیار ماهر بودند  بنام های مشهدی جعفر  و کربلایی اسمال نامی  از آنان نیز دعوت می شد تا در شب نشینیهای مردم شرکت کنند  که به نوبت به منازل روستاییان واهل محل می رفتند و بزرگترین سرگرمی مردم در شبهای طولانی وسرد زمستانی که به دور هم جمع می شدند

 

تصوير مرحوم كربلايي حسن معروف به كل حسن ولنداني كه از روستاي ولندان به اسفرجان كوچ كرده بود و شاهنامه فردوسي را براي اهالي نقل مي كرد

داستان میهمانی احمد اصفهانی

در هر صورت شبی احمد اصفهانی را به منزلی دعوت می کنند  اعضای آن خانواده 13 نفربوده اند پس از خواندن داستان از شخص مذکور دعوت می شود که سر سفره رفته وشام که آب گوشت بوده بخورد  طبق روش مرسوم بادیه ای در میان سفره  می گذاشته اند که هرچند نفر همگی نان خود را در ان خرد کرده و میخوردند هرچه نان خرد می کرده تا می آمده یک لقمه بردارد دیگران نان تریت شده در آبگوشت را می خوردند خلاصه احمد گرسنه از سر سفره بر می خیزد و با ناراحتی از خانه  آن شخص خارج می شود در بین راه یکی از او می پرسد مشهدی احمد کجا بودی او با ناراحتی می گوید رقته بودم برای پسران فلانی نان خرد کنم این ضرب المثل هنوز در روستای اسفرجان معروف است

داستان سنگ تراشی وطلب علی آقا بابت دستمزد

علی آقا سنگ تراش روزی برای تراشیدن یانه ویا هاون به یکی از محلات رفته که پس از تراشیدن ان در خواست دستمزد می کرده که ان شخص او را به روزی دیگر حواله می داده وروزی دیگر باز می گفته که فردا بیا یک روز عصبانی وتاراحت از انجا می آمده شخصی به او گفته که علی آقا از کجا می آیی جریان را به او گفته که فلانی چند روز است که می روم ومی آیم ولی مزد مرا نمی دهد  آن شخص  می گوید بالاخره طلبکاری و روزی بدهی خود را به تو می دهد علی آقا می گوید ای طلب قربانت برود بدهی واین هم یکی دیگر از ضرب المثل های بجا مانده از آن زمان است

يك نوع هاون سنگي معروف به يانه  با دسته چوبي كه از سنگ مي تراشيده اند وهنوز هم در بعضي خانه ها مورد استفاده قرار مي گيرد و بيشتر براي كوبيدن گوشت از آن استفاده مي شود

داستان قحطی در روستا

در سال 1332 هجری شمسی برابر با1332 قمری  در اثر حمله ملخ ها به مزارع روستا و به اصطلاح شاه مردگی و یا انتقال قدرت احمد شاه قاجار روستا دچار نا امنی و قحطی سختی می گردد که مردم بسیار  در رنج ومحنت قرار گرفتند که در همان سال  7یا8 نفر در اثر گرسنگی و یا به علت خوردن مواد غذایی نا سالم از مردم روستا مردند مردم نا چار شده بودند که چرم و پوست و یا حتی حیوانات خانگی را بخورند که بعضی از مردم با پای پیاده تا آباده که در 80کیلومتری روستا قرار داشت برای آوردن گندم وجو ودیگر غلات می رفته اند که با توجه به نا امنی حتی در بین راه راهزنان توبره گندم را از آنان می گرفته اند در هر ص.رت شخصی به نام حیدر العشور در منزل گندم وجوی بسیار داشته که به او می گویند این گندم وجو را در اختیار مردم بگذار تا سال دیگر به تو برگردانند ولی او زیر بار نمی رود در هر صورت کدخدا که در آن زمان کربلایی عباس امیری بوده در انبار های او را باز کرده وغلات را بین مردم تقسیم می کند

 

داستان حمله اشرار از کهکلویه وبویر احمد به روستا

در سال 1328 قمری مصادف با سال1286 هجری قمری روستای اسفرجان مورد تعرض و تاخت وتاز اشرار قرار می گیرد داستان از این قرار بوده که  در ان زمان روستا در نقاط مختلف چندین دروازه داشته که هنگام شب برای امنیت بیشتر بسته می شده و نگهبانانی از مردم در برج ها وباروهای دروازه ها کشیک می داده اند که با صدای بلند فریاد می زده اند که بیدار باش هشیار باش و دیگری از بالای در وازه دیگر برای اعلام امادگی همین را تکرار می کرده است در هر صورت شخصی از اهالی روستا در یکی از مزارع نزدیک روستا به نام لجن آب آبیاری می کرده وبیرون روستا بوده که اشرار او را گرفته وبه او می گویند که باید منزل یکی از اهالی را که دارای وضعیت مالی خوبی است وراه ورود روستا را به ما نشان دهی در هر صورت او از روی اجبار و از داخل باغات انها را به روستا  راهنمایی می کند که با باز کردن در وازه ها به خانه یکی از متمولین روستا حمله کذده ودر آن شب تمام وسایل منزل و احشام و گوسفندان را که بالغ بر400راس گوسفند بوده به تاراج می برند در این حمله 7نفر از اهالی کشته می شوند از آن پس چند دستگاه تفنگ از طرف حکومت در اختیار روستاییان برای دفاع از خود ومقابله با راهزنان قرار داده می شود تا در مواقع لازم بتوانند از خود دفاع نمایند

 

قطعه شعری درباره روستا

زادگاهم دهی است اندر دشت      در کنارش کوهی      سرکشیده به فلک    مردمش خون گرمند      همه پرسند احوال

همه از حال دگر آگاهند       خبر شادی کند شاد انها        از غم هم همه مغموم شوند         دلشان صاف ندارد کینه

صاف و صادق هستند          پیر مردی صادق که نشسته به کنار دیوار          عمل وکردارش همچنین رفتارش

چهره آرامش خبر از صدق وصفایش دارد

خبر از قلب وزبانی یکرنگ             که تعلق دارد به زمانی دیگر

نسل پیشین است او  که به جا مانده زاهل ده ما

آخرین جا مانده زقطار هجرت         هجرت نیستی وصدق وصفا درده ما               هجرت خاطره های شیرین

هجرت دوستی ومهر ووفا               با خودش خواهد برد                    آن همه لطف وصفارا یک جا  

چه به جا می ماند ؟             حسرت زندگی آن دوران                           (محمود)ّ

 

*************************************

بزرگترین سیل آب -درسال 1325 در مرداد ماه که فصل برداشت خرمن ومحصول بوده است سیل بسیار بزرگی براه افتاده که خسارات و تلفات زیادی بخصوص به روستای هونجان که بالا دست اسفرجان قرار گرفته وارد آورده است است  می گویند سیلاب به همراه خود علاوه بر دام های روستا حتی دارقالی را با خود به همراه آورده وخانه هایی که در جوار رودخانه بوده است بکلی تخریب کرده حتی شاهدان اذعان داشته اند که سیل مرگبار در طول مسیر رودخانه درختان گردوی چند صد ساله را از ریشه در آورده گفته می شود که رودخانه هراز چندگاهی مسیر خود را که توسط انسان مورد تجاوز قرار می گیرد باز می ستاند از آن پس سیل آب های مختلفی در فصل بهار وزمستان براه افتاده که اخرین انها چند سال گذشته بوده که البته موجب غرق شدن یک نفر از اهالی روستای اسفرجان نیز گردیده است

******************************************

سابقه تریاک کاری در اسفرجان - محصولات اصلی روستا در گذشته های دور گندو وجو و تریاک بوده است که در آمد بسیار خوبی برای کشاورزان داشته است که محصول تریاک خود را به دولت می فروخته اند در سال 1348 تریاک کاری ممنوع اعلام می شود که اهالی بدون توجه به ممنوعیت کشت باز مبادرت به کشت خشخاش می کنند که در آن سال محصولی که آماده برداشت بوده است توسط ماموران ژاندارمری از بین میرود دوباره از سال 1349 تا سال 1351 کشت خشخاش در روستا با محدودیت آغاز می شود و سپس دوباره ممنوع تا اینکه پس از انقلاب در سال 1358 باز به مدت یک سال زمین های کشاورزی روستا به زیر کشت خشخاش رفته و پس از آن مجددا کشت آن برای همیشه ممنوع می گردد لازم به ذکر است که در زمان کاشت یک کیلو محصول تریاک بدست آمده که در تمام نواحی از مرغوبیت خاصی برخوردار بوده است به قیمت تا400تومان به دولت فروخته می شده است

كارد مخصوص جمع آوري  محصول ترياك

*********************************************

اسناد و مدارك وقباله هايي كه مربوط به 150تا200سال پيش روستا است

   

اين قباله ها با خط بسيار زيبايي با جوهر مشكي نوشته شده است

   

 كناره ها وپايين اين اسناد  بامهرهايي كه بنام اشخاص حاضر بوده ممهور  گرديده

    

اين اسناد را بطرز خاصي براي جلوگيري از خرابي كاغذ تا مي زده اند كه خطوط تا خورده مشخص است

يك خاطره ديگر از يكي از اهالي

مي گويند يكي از اهالي روستا در آن زمانها كه براي  كار به خارج از روستا مي رفته اند براي نان در آوردن و تامين مخارج زندگي به آبادان رفته است پس از چندي يك نامه براي زنش مي نويسد كه من راست خودم هستم در فكر من نباشيد يعني مخارج خود را در مي آورم در فكر من نباشيد

معرفي تعدادي از وسايل قديمي كه تعدادي از آنها توسط نجاران وآهنگران در خود روستا ساخته  شده است

قفل و كليدهاي چوبي كه براي بستن دروازه هاي خانه ها و درب باغات مورد استفاده فراواني داشته وهنوز هم شايد بتوان نمونه انها را مشاهده كرد اين قفل و كليد هاي چوبي كه به كلندان معروف بوده بوسيله نجاران قديمي با ظرافت خاصي ساخته مي شده  نكته جالب توجه در ساخت اين قفلها مي توان به اين نكته اشاره كرد كه كليد اين قفلهاي چوبي بهم نمي خورده است

                       

قفل و كليد هاي فلزي كه باز توسط آهنگران روستا ساخته مي شده و ساختمان ساده و جالبي داشته ئ از امنيت بالايي برخوردار بوده است

                    

چراغها انواع چراغ هايي كه براي روشنايي مورد استفاده قرار مي گرفته و از شهر به روستا آورده شده است اين چراغ ها در به مرور زمان و در طي دوره چندين ساله  ابتدا توسط كساني كه بيشتر با شهر سروكار داشته و به شهررفت وامد مي كرده اند  به روستا آورده مي شده ابتدا مورد استفاده  خود آنها قرار مي گرفته وسپس كه مردم با آن آشنا مي شده اند مورد استفاده عمومي قرارمي گرفته است مانند بسياري ديگر از وسايل تازه وارد شده به روستا كه خانواده هايي كه از امكانات مالي بهتري بهره مند بوده اند ابتدا اقدام به خريد و استفاده از آن وسايل مي كرده اند چراغهاي اوليه معروف به پيه سوز و چراغ موشي نيز بوده است كه چراغ پيه سوز همانطور كه از نامش پيداست پيه گاو را آب ميكرده ودر آن مي ريخته اند و فتليه اي كه از جنس ريسمان بوده داخل ان قرار مي داده وروشن مي كرده اند ودر دومي از روغن چراغ كه شايد نفت تصفيه نشده بوده استفاده مي شده است 

                               

چند نوع چراغ معروف به لامپا كه پس از ورود نفت به روستا مورد استفاده قرار مي گرفته است

                               

چراغ طوري و يا چراغ آلماني كه با گاز نفت تحت فشار كار مي كرده و ابتدا چراغ اعيان روستا بوده

                       

يك نوع ديگر از چراغ خوراك پزي اوليه با سه فتليه و چراغ بادي كه هنوز براي آبياري مورد استفاده فراوان دارد

وسايل نخ ريسي وپشم ريسي كه براي تهيه نخ براي قالي و جاجيم و تبديل پشم گوسفند به نخ هاي پشمي مورد استفاده بوده

                     

دونوع وسيله نخ ريسي معروف به پيلي و چرخ نخ ريسي كه از توليدات نجاران روستا بوده است

                    

       يك نوع تله موش كه در آن هيچ وسيله فلزي بكارنرفته و تكنيك جالبي دارد     وسيله ديگري بنام سركو براي كوبيدن برنج و ساييدن كشك مورد استفاده داشته است

                    

يك نوع سمادر كه بوسيله آتشي كه در آتشدان آن ميرخته اند آب را بجوش مي آورده وقابلمه هايي در اندازه هاي مختلف از جنس مس كه براي پخت غذا مورد استفاده قرار مي گرفته و مهمترين وسيله در جهيزيه دختران بوده است كه خانواده هرچه پولدار تر بوده اند مقدار مس زياد تري به دختر مي داده اند كه وزن آن برحسب من يعني شش كيلو محاسبه مي شده

                      

يكنوع ظرف كاشي براي نگهداري مواد غذايي مانند روغن وترشي وماست و مربا بنام كلوك و تغار

                    

يك نوع قيچي ساخت آهنگران روستا و وسيله اي براي قاليبافي بنام كلكيت و به اصطلاح امروزي شانه قالي

                    

وسيله ديگري بنام علف بر كه براي بريدن علف براي چهارپايان مورد استفاده قرار ميگرفته وقالب خشت مالي از چوب

 

                     

ركابي از جنس فلز كه براي اسب سواري مورد استفاده داشته است و قاشق چوبي براي طبخ و خوردن غذا

چند نوع محفظه باروت از جنس چرم وچوب براي نگهداري باروت تفنگهاي قديمي سرپر

 

ادامه دارد

Copyright ©  2007  Esfarjan.ir  All Rights Reserved.